دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی conformation )

conformation

ACADEMIC vocabulary

con‧for‧ma‧tion /ˌkɒnfɔːˈmeɪʃən $ ˌkɑːnfɔːr-/ noun [uncountable and countable]

تطبیق، برابری، سازش، توافق، ساخت، ترکیب، شیمی: صورتبندی

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

Advanced Persian Dictionary

زیست شناسی: فرم بدن، ساختار بدنی، شکل و نحوه قرارگرفتن قسمتهای مختلف بدن یک حیوان

[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲

Synonyms & Related Words

conformation
[noun]
Synonyms: form, cast, configuration, figure, shape

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

con‧for‧ma‧tion AC /ˌkɒnfɔːˈmeɪʃən $ ˌkɑːnfɔːr-/ noun [uncountable and countable] technical
the shape of something or the way in which it is formed:

the conformation of the Earth

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲