دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی discrete )

discrete

ACADEMIC vocabularyGRE vocabulary

di‧screte /dɪˈskriːt/ adjective

جدا از هم، جدا، مجرد، مجزاکردن، گسسته، کامپیوتر: گسسته، شیمی: گسسته، روانشناسی: ناپیوسته، علوم هوایی: گسسته

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

Advanced Persian Dictionary

مهندسی صنایع: گسسته، جدا، مجزامهندسی صنایع: تولید: گسسته - مجزا کردنالکترونیک: گسسته، کامپیوتر: مجزا، جدا از هم، گسسته، شیمی: گسسته، هواپیمایی: ناپیوسته، روانشناسی: جدا، مجزا، مجرد، مجزاکردن، گسسته

[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲

Synonyms & Related Words

discrete
[adjective]
Synonyms: distinct, different, diverse, separate, several, various

Antonyms: indiscrete
Contrasted words: blended, fused, merged, mingled

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

di‧screte AC /dɪˈskriːt/ adjective
[Word Family: noun: discreteness; adverb: discretely; adjective: discrete]
[Date: 1300-1400; Language: Latin; Origin: discretus; ⇒ discreet]
clearly separate:

The change happens in a series of discrete steps.
—discretely adverb
—discreteness noun [uncountable]

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲