دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی granulate )

granulate

granulate adjective. ['granjʊlǝt, -leɪt]
granulate verb. ['granjʊleɪt]

چکش کاری کردن، تیشه ای کردن، دانه دانه کردن، دارای ذرات ریز کردن، علوم مهندسی: دانه دانه شدن یا کردن، معماری: خرد کردن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

English Dictionary

granulate ^[1]
granulate ^[2]

gran·u·late (grăn

yə-lāt

)
v. gran·u·lat·ed, gran·u·lat·ing, gran·u·lates
v. tr.
► To form into grains or granules.
► To make rough and grainy.
v. intr.
To become granular or grainy.

[TahlilGaran] American Dictionary ▲

granulate
granu·lative adv.
granu·lator n.

[TahlilGaran] American Dictionary ▲