دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی impound )

impound

im‧pound /ɪmˈpaʊnd/ verb [transitive]

توقیف کردن، ضبط کردن، نگه داشتن، قانون فقه: ضبط کردن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

English Dictionary

im‧pound /ɪmˈpaʊnd/ verb [transitive] law
[Date: 1400-1500; Origin: ⇒ pound¹(2)]
if the police or law courts impound something you have or own, they keep it until it has been decided that you can have it back Synonym : confiscate:

He sued the police after they impounded his car.

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲