دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی self governing )

self governing

ˌself-ˈgoverning adjective

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

● معنی فارسی واژه self governing در پایگاه اطلاعات موجود نیست. جستجو در اینترنت

Synonyms & Related Words

self governing
[adjective]
Synonyms: democratic, popular, self-ruling

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

ˌself-ˈgoverning adjective
a country or organization that is self-governing is controlled by its own members rather than by someone from another country or organization:

self-governing states
—self-government noun [uncountable]

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲