brushed

تلفظ آنلاین

brushed /brʌʃt/ adjective [only before noun]

brush :
برس؛ برس زدن
کفش پاک کن و مانند آن، مسواک زدن، لیف زدن، قلم مو زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، شیشه شور، به حداکثر سرعت رفتن اسب در مسابقه، آسیب رساندن مچ پای اسب با پای دیگر، سمبه لوله، سر سمبه نظافت ماهوت پاک کن، علف هرزه، تماس حاصل کردن واهسته گذشتن، تندگذشتن، برس لوله، مهندسی: جاروبک، کامپیوتر: برس، مهندسی: زغال، معماری: قلم مو، شیمی: فرچه، ورزش: دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی، نظامی: برس
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
brushed /brʌʃt/ adjective [only before noun]
brushed cloth has been made so it is soft:
brushed cotton

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.