دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی summing up )

summing up

ˌsumming-ˈup noun (plural summings-up) [countable]

قانون فقه: خلاصه ای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان می کند

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

Synonyms & Related Words

summing up
[noun]
Synonyms: summary, epitome, recapitulation, résumé, sum, summation, sum-up

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

ˌsumming-ˈup noun (plural summings-up) [countable]
a statement giving the main facts but not the details of something, especially made by a judge at the end of a trial:

In his summing-up, the judge said that it was dangerous to convict on this evidence alone.
⇒ sum up(2)

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲