دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی affianced )

affianced

نامزد شده، نامزد (در گفتگوی از عروس)

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» affianced
» affiant
» affiche
» affidavit
» affiliate

Synonyms & Related Words

affianced
[adjective]
Synonyms: engaged, betrothed, contracted, intended, plighted, promised
[noun]
Synonyms: betrothed, intended

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

af‧fi‧anced /əˈfaɪənst/ adjective old use
[Date: 1300-1400; Language: Old French; Origin: afiancer, from Medieval Latin affidare; ⇒ affidavit]
engaged(1)

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲