booted

تلفظ آنلاین

booted adjective. ['bu:tɪd]

boot :
(یک جفت) چکمه
صندوق عب اتومبیل، راه اندازی، بوت، سود، کفش فوتبال، پوتین ساقه بلند، پوتین یاچکمه، اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه و پوتین زدن، مهندسی: فضای ترانک، کامپیوتر: خود راه اندازی، حقوقی: اختلاف موجود بین قیمتها در مبادله دو دارایی، ورزش: خراب کردن توپ هنگام گرفتن آن، نظامی: چکمه
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
booted adjective. ['bu:tɪd] M16.
[from BOOT noun2, verb2: see -ED2, -ED1.]
1. Having boots on, equipped with boots. M16.

2. Of a bird: having feathered legs; having an undivided tarsal envelope. L18.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.