carrying

carrying verbal noun. ['karɪɪŋ]

carry :
حمل کردن
بردن، به دوش گرفتن، حمل ونقل کردن، رقم نقلی، جبران ضعف یار، رانینگ (فوتبال آمریکایی)، گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء، روپوش پرچم، تیر رسی داشتن، تیررسی حالت دوش فنگ، کامپیوتر: رقم نقلی، ورزش: رانینگ، مسافتی که گوی در هوا می پیماید، حمل غیرمجاز توپ، انداختن یک یا دو میله بولینگ، نظامی: انتقال دادن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
carrying
[noun]
Synonyms: transportation, carriage, conveyance, transit, transport, transporting

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary

carrying verbal noun. ['karɪɪŋ] LME.
[from CARRY verb + -ING1.]
1. The action of CARRY verb. LME.

2. carrying-on, carryings-on, excitement, commotion, questionable behaviour, flirtation. colloq. M17.

Comb.:
carrying-place N. Amer. = CARRY noun 5; carrying-trade the transportation of goods from one country to another by water or air as a business.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.