contoured

تلفظ آنلاین

contoured /ˈkɒntʊəd $ ˈkɑːntʊrd/ adjective

contour :
فرم دادن، شکل دادن، منقابل، ضد، فرم، شکل، طرح پیشخوان، بدنه، پست و بلندی، محیط مریی، دوره میزان منحنی، محیط مرئی، خط فاصل درنقشه های رنگی، نقشه برجسته، نقاشی کردن، طراحی کردن، حدفاصل، مهندسی: هیکل، معماری: خط کناره نما، شیمی: کانتور، روانشناسی: نمای کرانی، علوم هوایی: خط واصل، نظامی: عوارض زمین
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
contoured /ˈkɒntʊəd $ ˈkɑːntʊrd/ adjective

1. a contoured surface or object has been made with curves in it:
contoured seats

2. contoured land has some parts higher than others

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.