controls

/kənt'rəulz/

control :
کنترل کردن؛ کنترل
بازرسی کردن، فرمان، اختیار، بازرسی، نظارت، جلوگیری، سیستم کنترل شبکه، دستگیره کنترل، مهار، نظارت کردن، تنظیم کردن، بازرسی، بازبینی، کاربری، مهندسی: بازدید، کامپیوتر: کنترل، حقوقی: نظارت و ممیزی کردن، روانشناسی: مهار کردن، زیست شناسی: واپاد، بازرگانی: نظارت، ورزش: توپزن دقیق، علوم هوایی: فرمان، نظامی: وسیله تغییر سمت و مسیر هواپیما، دستگاه هدایت موشک
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
controls
[plural noun]
instruments, console, control panel, dash, dashboard, dials

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.