dismount
dis‧mount /dɪsˈmaʊnt/ verb
دیسمانت، پیاده کردن یا شدن، پیاده کردن قطعات و وسایل، پیاده کردن، از اسب پیاده شدن، کامپیوتر: پیاده کردن، ورزش: پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله، علوم نظامی: از فرماندهی انداختن
▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼
Advanced Persian Dictionary الکترونیک: پیاده کردن،
کامپیوتر: دیسمانت، پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله،
ورزشی: پیاده کردن یا شدن، پیاده کردن قطعات و وسایل، از فرماندهی انداختن،
علوم نظامی: پیاده کردن، از اسب پیاده شدن
[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲
Synonyms & Related Words dismount[verb]Synonyms: disassemble, dismantle, dismember, take down
Contrasted words: assemble, construct, put together, combine, unite
Related Idioms: take apart, take to pieces
Related Words: detach,
disengage,
disconnect,
disjoin,
disunite,
separate [TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲
English Dictionary dis‧mount /dɪsˈmaʊnt/
verb formal1. [intransitive + from] to get off a horse, bicycle, or
motorcycle Antonym : mount2. [transitive] to take something, especially a gun, out of its base or support
[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲