دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی dissatisfactory )

dissatisfactory

تلفظ آنلاین

dissatisfactory adjective. [,dɪ(s)satɪs'fakt(ǝ)ri]

مایه عدم رضایت، ناپسندیده، ناخرسندکننده

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» dissatisfactory
» dissatisfied
» dissatisfy
» dissave
» dissaving

Synonyms & Related Words

dissatisfactory
[adjective]
Synonyms: bad, amiss, bum, crappy, poor, punk, rotten, unsatisfactory, up, wrong

Antonyms: satisfactory

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

dissatisfactory adjective. [,dɪ(s)satɪs'fakt(ǝ)ri] E17.
[from DIS- 2 + SATISFACTORY.]
Not satisfactory; causing dissatisfaction.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲