efficiency ●●●●●
Oxford 5000 vocabulary |C1|WRITING vocabularyIELTS vocabulary ef‧fi‧cien‧cy /ɪˈfɪʃənsi/ noun
کارآیی، بازده
ضریب انتفاع، درجه تاثیر، اثر بخشی، کارایی وسیله یا نفر شایستگی، قابلیت، کارامدی، کفایت، عرضه، میزان لیاقت، تولید، کارایی، فعالیت مفید، بازده، بهره وری، راندمان، علوم مهندسی: سودمندی، کامپیوتر: راندمان، الکترونیک: بازده، عمران: بازده، معماری: بهره، قانون فقه: راندمان، شیمی: بازده، روانشناسی: کارامدی، زیست شناسی: کارایی، بازرگانی: کفایت، ورزش: کارایی، علوم هوایی: کارایی، علوم نظامی: کاردانی، علوم دریایی: کارایی
▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼
Advanced Persian Dictionary مهندسی صنایع: بازدهی ،کارایی، اثر بخشی، انجام کار درست
الکترونیک: بازده، راندمان،
کامپیوتر: کارایی،
زیست شناسی: بازده،
شیمی: بازده، راندمان، کارایی،
تربیت بدنی: کارایی، راندمان، بازده، سودمندی،
علوم مهندسی: کارایی، بازده، ضریب انتفاع، راندمان،
حقوق: کارایی،
علوم دریایی: بازده، راندمان، کارایی،
هواپیمایی: کارایی، کارامدی، درجه تاثیر، اثر بخشی، بهره،
معماری: لیاقت، کارایی، کارایی وسیله یا نفر شایستگی، قابلیت، کاردانی،
علوم نظامی: راندمان، بازده،
عمران: کارامدی،
روانشناسی: بازده،
الکترونیک: کارایی، کارامدی، کفایت،
اقتصاد: کفایت، عرضه، میزان لیاقت، تولید، کارایی، فعالیت مفید، بازده، بهره وری، راندمانبازده، راندمان،
کامپیوتر: کارایی،
زیست شناسی: بازده،
شیمی: بازده، راندمان، کارایی،
تربیت بدنی: کارایی، راندمان، بازده، سودمندی،
علوم مهندسی: کارایی، بازده، ضریب انتفاع، راندمان،
حقوق: کارایی،
علوم دریایی: بازده، راندمان، کارایی،
هواپیمایی: کارایی، کارامدی، درجه تاثیر، اثر بخشی، بهره،
معماری: لیاقت، کارایی، کارایی وسیله یا نفر شایستگی، قابلیت، کاردانی،
علوم نظامی: راندمان، بازده،
عمران: کارامدی،
روانشناسی: بازده،
الکترونیک: کارایی، کارامدی، کفایت،
اقتصاد: کفایت، عرضه، میزان لیاقت، تولید، کارایی، فعالیت مفید، بازده، بهره وری، راندمان
پزشکی: کارآیی، بازدهی
[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲
Synonyms & Related Words efficiency[noun]Synonyms: competence, adeptness, capability, economy, effectiveness, power, productivity, proficiency
Antonyms: inefficiency
Contrasted words: inadequacy, incompetence, ineffectiveness, unproductiveness
Related Words: ability,
address,
adeptness,
competence,
expertise,
know-how,
proficiency,
prowess,
skill,
capability,
resourcefulness,
productivity [TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲
English Dictionary ef‧fi‧cien‧cy W3 /ɪˈfɪʃ
ənsi/
noun1. [uncountable] the quality of doing something well and effectively, without wasting time, money, or energy
Antonym : inefficientefficiency of the efficiency of the train service considerable advancements in energy efficiency2. efficiencies [plural] the amounts of money, supplies etc that are saved by finding a better or cheaper way of doing something:
operating efficiencies [TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲
Collocations efficiency noun ADJ. ruthless | great, high attempts to achieve greater efficiency in the production process
maximum, optimum | low | cost | energy, fuel | mental, physical | administrative, business, economic, industrial, management, operational, organizational, production, productive, technical VERB + EFFICIENCY achieve | boost, enhance, improve, increase, maximize, promote | decrease, impair, reduce EFFICIENCY + NOUN drive, measures New timekeeping procedures had been introduced as part of an efficiency drive.
gains, improvements, savings the efficiency gains resulting from improved technology PREP. with ~ The uprising was put down with ruthless efficiency.
~ in greater efficiency in energy use [TahlilGaran] Collocations Dictionary ▲