دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی essentials )

essentials

تلفظ آنلاین

/e'sentʃəlz/

essential :

حیاتی، ضروری، واجب

بسیار لازم، اصلی، اساسی، ذاتی، جبلی، لاینفک، واقعی، عمده، مصادره کردن، حقوقی: ذاتی، نظامی: ضروری

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» essentials
» essex
» essex girl
» essex man
» essex, the earl of

Collocations

essentials
noun
ADJ. bare, basic the bare essentials for existence
VERB + ESSENTIALS grasp Just try and grasp the essentials of the argument.
provide The relief agencies are trying to provide food and other basic essentials.
concentrate on Don't let's worry about the details at this stage. Let's concentrate on the essentials.

[TahlilGaran] Collocations Dictionary ▲