fielded

تلفظ آنلاین

fielded adjective. ['fi:ldɪd]

field :
کشتزار
زمین بازی، میدان رزم، زمین، دشت، کشتزار، دایره، رشته، به میدان یا صحرا رفتن، پایکار، توپگیر کریکت، تمام توپگیران کریکت، جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت، هر کدام از دایره های هدف، فرودگاه، میدان دید، زمینه، رزمی صحرایی، مهندسی: حوزه، کامپیوتر: فیلد، مهندسی: میدان، عمران: کارگاه، معماری: میدان، شیمی: میدان، روانشناسی: رشته، زیست شناسی: میدانه، ورزش: میدان، منطقه محصور مسیر مسابقه دو، علوم هوایی: میدان، نظامی: صحرا
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fielded adjective. ['fi:ldɪd] E17.
[from FIELD noun, verb: see -ED2, -ED1.]
1. Engaged on a battlefield, fighting in the open field. Long arch. rare. E17.

2. Of a ball in cricket, baseball, etc.: stopped (and returned). Of a succession of questions etc.: dealt (competently) with. L19.

3. Designed to form a field or fields; Cabinet-making designating a panel of wood etc. made to project slightly beyond the surface of its frame. E20.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.