fisted

fisted adjective. ['fɪstɪd]

fist :
مشت کردن توپ، مشت زدن، بامشت گرفتن، کوشش، کار، ورزش: مشت
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fisted adjective. ['fɪstɪd] L16.
[from FIST noun1 + -ED2.]
1. As 2nd elem. of comb.: having a fist or hand of the specified kind. L16.
close-fisted, ham-fisted, etc.

2. Having or using fists. rare. E19.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.