fittingly

تلفظ آنلاین

/'fıtıŋlı/

fitting :
ابزارگان، قطعه اتصال، اتصالات، مناسب، بجا، بمورد، به موقع، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی، لوازم، مهندسی: مناسب، کامپیوتر: جاسازی، معماری: پیوندیها، روانشناسی: برازاندن، علوم هوایی: رابط، نظامی: قطعه نصب شده روی وسیله
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fittingly
[adverb]
Synonyms: well, befittingly, correctly, decently, decorously, fitly, justly, nicely, properly, rightly, acceptably, adequately, amply, appropriately, becomingly, right, satisfactorily, suitably

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.