fixing

تلفظ آنلاین

fixing noun. ['fɪksɪŋ]

تعمیر، (درعکاسی) ثبوت، تثبیت، (بصورت جمع) حاشیه، ریشه، لوازم، فروع، اثاثه، معماری: گیرداری
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fixing noun. ['fɪksɪŋ] E17.
[from FIX verb + -ING1.]
1. gen. The action of FIX verb; a thing which fixes something. E17.
b. A method or means of fixing. rare. M17.

2. In pl. Apparatus, equipment; the trimmings of a dress or dish; adjuncts. E19.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.