foundational

foundation :
پی، فوندانسیون
شالوده، پایه، پی ریزی، اساس، بنیاد، تاسیس، بنیان، بنگاه، کرم آرایشی پوششی، موسسه خیریه، مهندسی: مبنا، عمران: پی ساختمان، معماری: پی، حقوقی: بنیاد، روانشناسی: بنیاد، ورزش: انداختن تمام میله های بولینگ در دور نهم
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
foundational
[adjective]
Synonyms: fundamental, basal, basic, bottom, meat-and-potatoes, primary, radical, underlying

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.