fussed

تلفظ آنلاین

fussed /fʌst/ adjective

fuss :
آشوب
های و هوی، سر و صدا، نق نق زدن، نزاع، های و هوی کردن، ایراد گرفتن، خرده گیری کردن، اعتراض کردن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fussed /fʌst/ adjective
not be fussed (about something) British English spoken to not mind what happens or is done Synonym : bothered:
‘Where do you want to go?’ ‘I’m not fussed.’

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.