garnishment

تلفظ آنلاین

garnishment noun. ['gɑ:nɪʃm(ǝ)nt]

اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است، حکم توقیف، تزئین، آرایش، تامین خواسته، حکم تامین مدعابه، احضار شخص ثالث، حکم توقیف، حقوقی: توقیف مال نزد شخص ثالث، می شود دائر بر اینکه حق تحویل آشیا یا نقود وی را به نامبرده ندارد و باید در محضر دادگاه حاضر شود و به ادعای خواهان پاسخ دهد، نظامی: توقیف کردن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
garnishment noun. ['gɑ:nɪʃm(ǝ)nt] E16.
[from GARNISH verb + -MENT.]
1. Law. A legal notice, esp. one seizing the money owed by a debtor and in the keeping of a third party. E16.

2. Ornament, decoration. M16.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.