gilled

gilled adjective. [gɪld]

gill :
(n.vt.vi.) دستگاه تنفس ماهی، جویبار، نهر کوچک، گوشت ماهی، پیمانه ای برای شراب، نصف پینتpint، دخترجوان، ابجو، تمیزکردن ماهی، روده (ماهی را) در آوردن، استطاله زیرگلوی مرغ، sweetheart
(gill)، =g irl، زیست شناسی: ابشش، علوم هوایی: فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
gilled adjective. [gɪld] E19.
[from GILL noun1, verb1: see -ED2, -ED1.]
1. Having gills (of a specified kind). E19.

2. That has been gilled. L20.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.