harnessed

تلفظ آنلاین

harnessed adjective. ['hɑ:nɪst]

harness :
پوشش کفش برفی، آماده کردن، یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه، تونیک، بند شانه، یراق اسب، بند بسته، دهنه، تارکش، اشیاء، تهیه کردن، افسار زدن، زین وبرگ کردن، مهارکردن، مطیع کردن، تحت کنترل درآوردن، مهندسی: قلاب، کامپیوتر: یک گروه از کابل های مجزا که به بسته شده اند، حقوقی: حین انجام وظیفه، ورزش: طرز بستن طناب به بدن کوهنورد، علوم هوایی: نوارهایی که چتر باز و یا محموله را به چتر متصل می کند، نظامی: دسته سیم، علوم دریایی: بند کتف
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
harnessed adjective. ['hɑ:nɪst] LME.
[from HARNESS noun or verb: see -ED2, -ED1.]
1. Armed, in armour. Long arch. or Hist. LME.

2. Equipped; mounted with (precious) metal. LME-M16.

3. Yoked, in harness. L15.
Special collocations: harnessed antelope: of the genus Tragelaphus with white stripes across the back; spec. the bushbuck, T. scriptus.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.