دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی headmost )

headmost

تلفظ آنلاین

headmost adjective. ['hɛdmǝʊst]

جلویی، اولین (ردیف)، جلوترین، مقدم

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» headmost
» headphone
» headphones
» headpiece
» headpin

Synonyms & Related Words

headmost
[adjective]
Synonyms: first, foremost, inaugural, initial, leading

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

headmost adjective. ['hɛdmǝʊst] E17.
[from HEAD noun & adjective + -MOST.]
1. Foremost (esp. of a ship). E17.

2. Topmost. Chiefly dial. L18.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲