imaging

تلفظ آنلاین

im·ag·ing /ˈɪmɪdʒɪŋ/ noun [uncountable]

image :
تصویر
منعکس کردن، نقش کردن، تصویر کردن، نشان دادن، عکس، نقش، نگار، صورت، شبیه سازی، پیکر، مجسمه، تمثال، شکل، پنداره، شمایل، پندار، تصور، خیالی، منظر، مجسم کردن، خوب شرح دادن، مجسم ساختن، مهندسی: تصویر، سیما، کامپیوتر: تصویر، مهندسی: تصویر الکتریکی، عمران: مجسمه، معماری: تندیس، روانشناسی: تصویر ذهنی، نظامی: عکس هوایی
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
im·ag·ing /ˈɪmɪdʒɪŋ/ noun [uncountable]
a technical process in which pictures of the inside of someone’s body are produced, especially for medical reasons:
New imaging technologies mean that doctors are better able to screen for breast cancer.

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.