دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی interblend )

interblend

interblend verb. [ɪntǝ'blɛnd]

در هم آمیختن، آمیختن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» interblend
» interblock gap
» interbrain
» interbred
» interbreed

Synonyms & Related Words

interblend
[verb]
Synonyms: mix, blend, comingle, commingle, fuse, immingle, interfuse, intermingle, intermix, mingle

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

interblend verb. [ɪntǝ'blɛnd] L16.
[from INTER- 1 + BLEND verb².]
1. verb trans. Interpose. rare. Only in L16.

2. verb trans. & intrans. Blend intimately; intermingle. L16.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲