lifted

تلفظ آنلاین

/'lıftəd/

lift :
بالا بردن؛ سواری، آسانسور
برداشتن، از جا کندن، دامنه بالابری (منجنیق)، حمل کردن، حمل و نقل هوایی، ظرفیت، مقدورات هوایی، بار زدن، جرثقیل، ترقی، پیشرفت، ترفیع، بالا رو، بالا بر، بالا رفتن، مرتفع بنظر آمدن، بلندی، بالابری، یک وهله بلند کردن بار، سرقت کردن، دزدی، سرقت، مهندسی: بالابر، عمران: آسانسور، معماری: دامنه بالابری، حقوقی: دزدیدن، بازرگانی: رفع کردن، ورزش: بلند کردن از زمین، وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور، کندن وزنه از زمین، نظامی: بالا دادن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
lifted
[adjective]
Synonyms: elevated, raised, upheaved, uplifted, upraised, uprisen

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.