masted

masted adjective. ['mɑ:stɪd]

mast :
دکل (دستگاه حفاری)، تیر، دکل یکپارچه، دیرک، بادکل مجهز کردن، عمران: دکل، معماری: تیر، ورزش: دکل قایق بادبانی، نظامی: افراشتن پرچم به دکل ناو، علوم دریایی: دکل
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
masted adjective. ['mɑ:stɪd] E17.
[from MAST noun1, verb: see -ED2, -ED1.]
1. Provided with a mast or masts. Freq. as 2nd elem. of comb., as two-masted etc. E17.

2. Of a harbour etc.: thronged with masts. rare. M18.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.