دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی meandering )

meandering

تلفظ آنلاین

/mı'ændərıŋ/

رودپیچ، مئاندر، دور، گردش، راه پر پیچ وخم، پیچ وخم داشتن، مسیر پیچیده ای را طی کردن، چماب، مهندسی: پیچ و خم، عمران: قسمت پیچ و خم دار رودخانه، معماری: پیچ و خم

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» meandering
» meanderings
» meandrine
» meandrous
» meaner

Synonyms & Related Words

meandering
[adjective]
Synonyms: winding, anfractuous, convoluted, flexuous, meandrous, serpentine, sinuous, snaky, tortuous

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲