دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی pictured )

pictured

تلفظ آنلاین

pictured adjective. ['pɪktʃǝd]

picture :

تصویر

منظره، سینما، با عکس نشان دادن، روشن ساختن، نقاشی کردن، تصور، وصف، مجسم کردن، مهندسی: تصویر، معماری: تصویر

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» pictured
» picturedrome
» picturemore
» picturesque
» picturesquely

English Dictionary

pictured adjective. ['pɪktʃǝd] E17.
[from PICTURE noun, verb: see -ED², -ED¹.]
1. Adorned with a picture or pictures. Chiefly poet. E17.

2. Represented in or illustrated by a picture. M18.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲