دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی planing )

planing

تلفظ آنلاین

planing noun. ['pleɪnɪŋ]
planing noun. ['pleɪnɪŋ]

هواپیما

سطح صاف، سطح هموار، با رنده صاف کردن، صاف کردن، جهش شبیه پرواز، سطح تراز، هموار، صاف، مسطح، صفحه، سطح، مستوی، رویه هموار، افقی سطح افق، هواپیما، مهندسی: سطح تراز، مسطح، معماری: رنده، روانشناسی: صفحه، علوم هوایی: هواپیما، نظامی: افقی کردن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» planing
» planing hull
» planing iron grinder
» planing machine
» planing tool

English Dictionary

planing(1) ^[1]
planing(2) ^[2]

planing noun¹. ['pleɪnɪŋ] LME.
[from PLANE verb¹ + -ING¹.]
1. The action of PLANE verb¹. LME.

2. A piece planed off; a shaving. L16-E18.

Comb.:
planing-machine, planing-mill a machine for planing wood or metal.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲

planing noun². ['pleɪnɪŋ] E20.
[from PLANE verb² + -ING¹.]
The action of PLANE verb², esp. the action of hydroplaning.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲