plantal

plantal adjective. ['plɑ:nt(ǝ)l] Now rare.

plant :
کاشتن؛ گیاه
واحد صنعتی، تجهیزات کارگاه، محل کارخانه یا کارگاه، کشت و زرع کردن، نهال زدن، در زمین قرار دادن، مستقر کردن، گیاه، نهال، رستنی، نبات، ماشین آلات کارخانه، دستگاه، ماشین، مهندسی: وسایل، عمران: کارگاه، معماری: نهال، حقوقی: غرس کردن، شیمی: تاسیسات، زیست شناسی: گیاه، بازرگانی: کارخانه، تاسیسات
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
plantal adjective. ['plɑ:nt(ǝ)l] Now rare. M17.
[from PLANT noun + -AL1 after animal: translating Greek phutikos.]
Of or pertaining to a plant, vegetable; Philosophy belonging to the lowest and simplest kind of life.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.