دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی presiding )

presiding

تلفظ آنلاین

presiding ppl adjective. [prɪ'zʌɪdɪŋ]

preside :

ریاست جلسه را برعهده گرفتن

کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست کردن، اداره کردن، هدایت کردن، سرپرستی کردن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» presiding
» presiding officer
» presidio
» presidium
» presignify

English Dictionary

presiding ppl adjective. [prɪ'zʌɪdɪŋ] M17.
[from PRESIDE + -ING².]
That presides.
presiding elder US an elder in charge of a district in the Methodist Church. presiding officer an official in charge of a polling station at an election.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲