دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی prolongate )

prolongate

prolongate verb trans. ['prǝʊlɒŋgeɪt] rare.

(=prolong) طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیرانداختن، طفره رفتن، بطول انجامیدن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» prolongate
» prolongation
» prolongation of a period
» prolongation of treaty
» prolonged

Synonyms & Related Words

prolongate
[verb]
Synonyms: extend, draw, draw out, elongate, lengthen, prolong, protract, spin (out), stretch

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

prolongate verb trans. ['prǝʊlɒŋgeɪt] rare. L16.
[Late Latin prolongat- pa. ppl stem of prolongare PROLONG verb: see -ATE³.]
Prolong in time or space.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲