scrambly

scrambly adjective. ['skrambli]

scramble :
هم زدن، بادست و پا بالارفتن، تقلا کردن، به زحمت جلو رفتن، تلاش، تقلا، کوشش، (تخم مرغ) همزده درست کردن، دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور آن برای دوری از حمله کنندگان، درگیر شدن با هواپیمای دشمن، فرمان درگیری با هواپیمای رهگیر، ورزش: صعود با چهار دست و پا، علوم هوایی: قاطی کردن رهگیری کردن، نظامی: درهم آمیختن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
scrambly adjective. ['skrambli] E20.
[formed as SCRAMBLING + -Y1.]
1. Tending to scramble, scrambling. E20.
Time Little scrambly front legs and big thumping back legs.

2. Esp. of rough or steep ground: requiring to be traversed by scrambling; necessitating scrambling. E20.
A. Christie A scrambly cliff path down to the sea.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.