sized

تلفظ آنلاین

sized adjective. [sʌɪzd]

size :
اندازه
مقدار، قالب، سایز، ساختن یا رده بندی کردن برحسب اندازه، چسب زنی، برآورد کردن، چسب زدن، آهار زدن، به اندازه کردن، بزرگی، مهندسی: اندازه بعد ساختمان، عمران: اندازه، روانشناسی: اندازه، بازرگانی: وسعت، ورزش: اندازه
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
sized adjective. [sʌɪzd] L16.
[from SIZE noun1, verb1: see -ED2, -ED1.]
1. Having a specified or specific (relative) size. L16.
different-sized, fair-sized, large-sized, etc.
J. Bowyer The storage tank is sized to hold enough heat for a day.

2. Matched in size. rare. E18.

3. Of a fair or standard size. arch. M18.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.