دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی sparkled )

sparkled

تلفظ آنلاین

sparkled ppl adjective. ['spɑ:k(ǝ)ld]

sparkle :

تلالوء داشتن، جرقه زدن، چشمک زدن، برق، تلالو، جرقه، درخشش

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» sparkled
» sparkler
» sparkless commutation
» sparklet
» sparkling

English Dictionary

sparkled ppl adjective. ['spɑ:k(ǝ)ld] L15.
[from SPARKLE noun or verb¹: see -ED², -ED¹.]
1. Speckled, spotted. Now dial. L15.

2. Sparkling, shining. rare. M16.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲