sticked

stick :
چسباندن
چوب بازی هاکی، چسبیدن، فرورفتن، گیر کردن، گیر افتادن، سوراخ کردن، نصب کردن، الصاق کردن، چوب، عصا، چماق، وضع، چسبندگی، چسبناک، الصاق، تاخیر، پیچ در کار، تحمل کردن، چسباندن، تردید کردن، وقفه، مهندسی: چسباندن، ورزش: ، هر یک از سه میله عمودی کریکت، چوبدست اسکی، چوب بازی، تخته موج سواری، یک گروه چتر باز که از یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند، نظامی: گروه پرنده
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
sticked (stĭkt)
v.
Past tense and past participle of stick.
Printing. Past tense and past participle of stick.

[TahlilGaran] American Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.