striked

striked ppl adjective. [strʌɪkt] Now rare.

strike :
به ذهن خطور کردن، به ذهن رسیدن
اعتصاب، یورش، حمله کردن، حمله، ضربه زدن، ضربت زدن، خوردن به، به خاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، اصابت، اعتصاب کردن، اعتصاب، ضربه، برخورد، تصادف و تصادم کردن، حقوقی: متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است، بازرگانی: اعتصاب، ورزش: توپ زن بودن، نخ را سفت کشیدن، یافتن بوی شکار بوسیله سگ، فرو بردن پارو در آغاز هر حرکت در آب، به قلاب افتادن ماهی، چادر را از جا کندن، نظامی: ضربه زدن به دشمن، تک هوایی، تصادم، تک ناگهانی
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
striked ppl adjective. [strʌɪkt] Now rare. L16.
[from STRIKE verb + -ED1.]
Of a measure of grain etc.: levelled with a strike or strickle. Opp. heaped.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.