strings

/strıŋz/

string :
ریسمان
زه، زهی، سیم، ردیف، سلسله، قطار، رشته کردن، نخ کردن (با سوزن و غیره)، زه انداختن، ریش ریش، نخ مانند، ریشه ای، چسبناک، دراز، به نخ کشیدن (مثل دانه های تسبیح)، به صف کردن، زه دار کردن، کامپیوتر: رشته کردن، ورزش: یک سری تیراندازی بوسیله یک نفر، مربی خم کردن کمان و بستن زه، نظامی: یک سری گلوله، یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگر ارسال می شود، سری پیام
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
strings
[noun plural]
Synonyms: condition, provision, proviso, reservation, stipulation, terms

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.