دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی synchronization )

synchronization

همزمانی، تقارن، تطبیق، همگامی، هم زمانی، کامپیوتر: همزمانی، شیمی: همزمان سازی

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

See more results:

Advanced Persian Dictionary

بازرگانی: همزمان سازی، همزمانیمهندسی: همزمانی، کامپیوتر: همزمان سازی، شیمی: همگاه سازی، همگاهی، همزمانی، تقارن، منطبق، همگامی، هم زمانی

[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲

English Dictionary

See main entry: synchronize

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲