
targeted



targeted adjective. ['tɑ:gɪtɪd]
target :هدف
تخته هدف، سیبل، گل، هدف مشخص (آماج)، نشانگاه، نشان، هدف گیری کردن، تیر نشانه، مهندسی: نشان، معماری: نقطه برداشت یا قرائت، روانشناسی: آماج، بازرگانی: هدف مشخص، ورزش: حد و مرز، سینه حریف، هدف فرود، هدف شمشیرباز، نظامی: سپر