tilted

/'tıltəd/

tilt :
نوسان کردن، کج شدن، یک ورشدن، کج کردن، دراهتزاز بودن، در نوسان بودن، شیب داشتن، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره درقرون وسطی، زدوخورد، منازعه، برخورد، سرعت، شتاب، پرتاب، شیب، سرازیری، کجی، تمایل، یک وری بودن، مهندسی: کجی، معماری: شیب
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
tilted
[adjective]
Synonyms: inclined, inclining, leaning, oblique, pitched, pitching, sloped, sloping, tilting, tipped

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.