دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی breastbone )

breastbone

تلفظ آنلاین

breast‧bone /ˈbrestbəʊn $ -boʊn/ noun [countable]

استخوان جناق سینه

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» breastbone
» breasted
» breasted drill
» breasted transmitter
» breastplate

English Dictionary

breast‧bone /ˈbrestbəʊn $ -boʊn/ noun [countable]
a long flat bone in the front of your chest that is connected to the top seven pairs of ribs Synonym : sternum

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲