collimation

collimation noun. [kɒlɪ'meɪʃ(ǝ)n]

collimate :
منطبق کردن خطوط، موازی قرار دادن لوله و هدف، موازی قرار دادن، میزان کردن، تعدیل کردن، علوم هوایی: تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطه ای نور یا برعکس، نظامی: میزان کردن تعدیل کردن
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
collimation noun. [kɒlɪ'meɪʃ(ǝ)n] L17.
[formed as COLLIMATE: see -ATION.]
The action of collimating (sense 2) a telescope, light-beam, etc. Also, correct or parallel alignment, absence of divergence.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.