الکترونیک: جفت شدگی، جفت ساز، نوعی رابطه متقابل بین سیستم ها یا خصوصیات یک سیستم،
کامپیوتر: جفت شدن،
شیمی: تزویج، پیوست، جفت شدگی، اتصال درگیری، کوپلینگ،
علوم مهندسی: اتصال، جفت شدگی،
معماری: چفت کردن، بهم وصل کردن، اتصالیها،
علوم نظامی: مفصل،
کوپلینگ، : عمران: جفتگری،
الکترونیک: جفت شدگی، جفت ساز، جفت، اتصال، جفت کردنجفت شدگی، جفت ساز، نوعی رابطه متقابل بین سیستم ها یا خصوصیات یک سیستم،
کامپیوتر: جفت شدن،
شیمی: تزویج، پیوست، جفت شدگی، اتصال درگیری، کوپلینگ،
علوم مهندسی: اتصال، جفت شدگی،
معماری: چفت کردن، بهم وصل کردن، اتصالیها،
علوم نظامی: مفصل،
کوپلینگ، : عمران: جفتگری،
الکترونیک: جفت شدگی، جفت ساز، جفت، اتصال، جفت کردن
[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲
coupling[noun]Synonyms: joint, connection, joining, junction, juncture, seam, union
[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲
coup‧ling /ˈkʌplɪŋ/
noun [countable] [
Word Family: noun:
couple,
coupling;
verb:
couple]
1. something that connects two things together, especially two vehicles
2. when two things are joined or connected
Synonym : combination:
an attractive coupling of two Slavonic Dances3. formal an act of having sex
[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲