دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی figuring )

figuring

تلفظ آنلاین

/'fıgjərıŋ/

اندام، هیکل

نگاره، هیکل، پیکره، تندیس، شکل، صورت، شخص، نقش، رقم، عدد، کشیدن، تصویر کردن، مجسم کردن، حساب کردن، شمردن، پیکر، عمران: شکل، معماری: نقش، روانشناسی: رقم

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» figuring
» figwort
» fiji
» fijian
» fil out

Synonyms & Related Words

figuring
[noun]
Synonyms: computation, arithmetic, calculation, ciphering, estimation, reckoning

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲