wafered

wafered adjective. ['weɪfǝd]

wafer :
ویفر، قرص، شیرینی پنجره ای، نان فطیر، کامپیوتر: یک قطعه نازک سیلیکون که بر روی آن مدارات مجتمع جهت ایجاد یک تراشه قرار دارند، علوم هوایی: تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
wafered adjective. ['weɪfǝd] E19.
[from WAFER: see -ED2, -ED1.]
1. Fastened, sealed, or attached with a wafer or wafers. E19.

2. Of unleavened bread: made into communion wafers. rare. M19.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.